تحقیق فلسفی
- 26 آبان, 1400
- روش تحقیق علوم رفتاری
تحقیق فلسفی
تحقیق فلسفی : مسائل فلسفی را باید با روش تعقلی مورد بررسی قرار داد و روش تجربی در این زمینه کارآیی ندارد ولی کسانی که کمابیش تحت تاثیر اندیشههای پوزیتویستی واقع شدهاند چنین میپندارند که این ویژگی مایه نقص و کمبهایی اندیشههای فلسفی میشود به گمان اینکه روش تجربی تنها روش علمی و یقینآور است و با روش تعقلی به هیچ نتیجه قطعی نمیتوان رسید.
بر این اساس بعضی فلسفه را دوران کودکی علوم پنداشتهاند و وظیفه آن را ارائه فرضیههایی برای حل مشکلات علمی قلمداد کردهاند. حتی کارل یاسپرس فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی مینویسد فلسفه دانش قطعی به دست نمیدهد و به محض اینکه شناختی با دلایل قطعی نزد همه مسلم گشت و مقبول افتاد دیگر آن شناخت معرفتی فلسفی محسوب نمیگردد بلکه فیالحال به معرفت علمی تبدیل مییابد.
بعضی دیگر از افرادی که مرعوب پیشرفتهای علمی و صنعتی غرب شدهاند چنین استدلال میکنند که دانشمندان مغربزمین هنگامی به پیشرفتهای علمی چشمگیر و روزافزون نائل شدند که روش قیاسی و تعقلی را رها کردند و روش استقرائی و تجربی را به کار گرفتند و مخصوصا از زمانی که فرانسیس بیکن بر روش تجربی تاکید کرد این سیر تکاملی شتاب گرفت و این بهترین دلیل بر برتری روش تجربی بر روش تعقلی است.
متاسفانه بعضی از نواندیشان و تقلیدپیشگان مسلمان هم که این استدلال را باور کردهاند در صدد برآمدهاند که مدال افتخار آنرا به سینه دانشمندان اسلامی نصب کنند که گویا با الهام گرفتن از قرآن کریم به مقابله و معارضه با فرهنگ یونانی پرداختند و روش استقرائی و تجربی را جایگزین روش قیاسی و تعقلی نمودند و بعدها نفوذفرهنگ اسلامی در اروپا موجب بیداری دانشمندان غربی و آگاهی از این روش پیروزیآفرین گردید. تحقیق فلسفی
این توهمات کار را به آنجا کشانیده که بعضی از ناآگاهان چنین پنداشتهاند که روش تحقیقی که قرآن کریم برای حل همه مسائل ارائه میدهد همان روش تجربی و تحققی پوزیتویستی است و حتی مسائل خداشناسی و فقه و اخلاق را هم باید با همین روش بررسی کرد.
البته از کسانی که چشم خود را فقط به دادههای حسی دوخته و از ماورای ادراکات حسی بستهاند و در واقع منکر نیروی تعقل و ادراکات عقلی شدهاند و مفاهیم عقلی و متافیزیکی را پوچ و بیمعنی میشمرند جای تعجبی نیست که جایگاهی برای فلسفه در میان علوم انسانیقائل نباشند و تنها نقش آن را توضیح پارهای از اصطلاحات رایج در زبانها بدانند و منزلت آن را تا حد زبانشناسی تنزل دهند و یا وظیفه آنرا ارائه فرضیههایی برای حل مسائل علوم معرفی کنند ولی بسیار جای تاسف است که کسانی بنام مسلمان و آشنا با قرآن چنین انحرافات و انحطاطهای فکری را به قرآن کریم نسبت دهند و آنرا مایه افتخار اسلام و دانشمندان مسلمان قلمداد کنند.
ما در اینجا قصد نقادی اندیشههای پوزیتویستی که اساس این پندارها را تشکیل میدهند نداریم و در بحثهای تطبیقی کمابیش به آن پرداختهایم. ولی لازم میدانیم توضیحی پیرامون روش تعقلی و روش تجربی بدهیم تا بیمایگی سخنانی که در این زمینه گفته شده آشکار شود. تحقیق فلسفی
پژوهش فلسفی عبارت است از بررسی نظام مند پرسش های اساسی در مورد واقعیت، دانش، اخلاق، وجود، معنا و ماهیت تجربه انسانی. فیلسوفان برای کشف این مفاهیم پیچیده و انتزاعی به تحلیل انتقادی، استدلال منطقی و تفکر می پردازند. هدف پژوهش فلسفی تعمیق درک ما از ماهیت جهان و جایگاه ما در آن است که اغلب به بحث در مورد حقایق اساسی و ماهیت وجود انسان منجر می شود.
در اینجا برخی از جنبه های کلیدی تحقیق فلسفی آورده شده است:
1. ماهیت تحقیق:
پژوهش فلسفی شامل پرسیدن سؤالات عمیقی است که ممکن است پاسخ های مستقیمی نداشته باشند. فیلسوفان به مفاهیمی می پردازند که خرد متعارف را به چالش می کشند و مرزهای دانش بشری را کشف می کنند.
2. روش های فلسفی:
فیلسوفان از روشهای مختلفی از جمله تفکر انتقادی، تحلیل منطقی، آزمایشهای فکری، تحلیل مفهومی و استدلال تأملی استفاده میکنند. آنها ممکن است از متون تاریخی استفاده کنند، وارد بحث شوند و دیدگاه های مختلفی را در نظر بگیرند.
3. زمینه های تحصیلی:
تحقیقات فلسفی طیف وسیعی از حوزهها را شامل میشود، از جمله متافیزیک (ماهیت واقعیت)، معرفتشناسی (نظریه معرفت)، اخلاق (اخلاق)، زیباییشناسی (هنر و زیبایی)، فلسفه سیاسی، فلسفه ذهن، فلسفه علم، فلسفه زبان. ، و بیشتر.
4. رویکردهای تاریخی و معاصر:
فیلسوفان آثار شخصیتهای تاریخی مانند افلاطون، ارسطو، دکارت، کانت و نیچه را مطالعه میکنند و همچنین با متفکران معاصری که به گفتمان فلسفی جاری کمک میکنند، درگیر میشوند.
5. تحلیل هنجاری و توصیفی:
پژوهش فلسفی میتواند هم شامل تحلیل هنجاری (کاوش در چگونگی بودن چیزها) و هم تحلیل توصیفی (کاوش در چگونگی اوضاع) باشد. برای مثال، اخلاق هنجاری به بحث میپردازد که فرد چگونه باید رفتار کند، در حالی که اخلاق توصیفی بررسی میکند که افراد واقعاً چگونه رفتار اخلاقی دارند.
6. ملاحظات اخلاقی:
فیلسوفان معمولاً پیامدهای اخلاقی تحقیق خود را در نظر می گیرند، به ویژه هنگام بحث در مورد موضوعاتی که با هنجارهای اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی تلاقی می کنند.
7. ارتباطات بین رشته ای:
تحقیقات فلسفی اغلب با رشتههای دیگر مانند علم، روانشناسی، ادبیات، جامعهشناسی و غیره تلاقی میکند. فیلسوفان دیدگاه های منحصر به فردی را در این زمینه ها ارائه می دهند.
8. مناظره و گفتگو:
پژوهش فلسفی اغلب شامل درگیر شدن در بحث و گفتگو با فیلسوفان و محققان دیگر است. این بحث ها به اصلاح ایده ها، به چالش کشیدن مفروضات، و منجر به بینش های جدید کمک می کند.
9. انتشار و ارتباطات:
فیلسوفان تحقیقات خود را در مجلات دانشگاهی، کتاب ها و پلتفرم های آنلاین منتشر می کنند. آنها همچنین ایده های خود را در کنفرانس ها، سمینارها و سخنرانی ها ارائه می کنند تا یافته های خود را به اشتراک بگذارند و با دیگران تعامل کنند.
10. کاوش فکری:
تحقیقات فلسفی کاوش فکری، تفکر انتقادی و تمایل به زیر سوال بردن باورهای عمیقاً ریشه دار را تشویق می کند. هدف آن تقویت درک بهتر مفاهیم اساسی و تشویق تفکر معنادار در مورد عمیق ترین سؤالات زندگی است.
به طور کلی، تحقیقات فلسفی نقش مهمی در شکلدهی گفتمان فکری، تأثیرگذاری بر حوزههای مختلف و ارائه بینشهایی درباره ماهیت واقعیت، وجود انسان و پیچیدگیهای جهان ما دارد.
تلاش برای کشف مجهولی با استفاده از معلوم دیگر به سه صورت انجام میگیرد.
← صورت اول
سیر از جزئی به جزئی دیگر یعنی دو موضوعی که مشابه یکدیگرند و حکم یکی از آنها معلوم است همان حکم را برای دیگری اثبات کنیم به استناد شباهتی که میان دو موضوع وجود دارد چنانکه اگر دو نفر شبیه هم باشند و یکی از ایشان باهوش باشد بگوییم آن دیگری هم باهوش است این کار را به اصطلاح منطقی تمثیل و به اصطلاح فقهی قیاس میگویند بدیهی است که صرف مشابهت دو موضوع موجب یقین به اشتراک حکم آنها نمیشود و از این روی تمثیل مفید یقین نیست و ارزش علمی ندارد.
← صورت دوم
سیر از جزئی به کلی یعنی با بررسی افراد یک ماهیت و یافتن خاصیت مشترکی بین آنها حکم کنیم که خاصیت مزبور برای آن ماهیت ثابت و در همه افراد آن تحقق دارد این کار را در اصطلاح منطق، استقراء مینامند و آن را بر دو قسم تقسیم میکنند استقراء تام و استقراء ناقص.
فرض استقراء تام در جایی است که همه افراد موضوع بررسی و خاصیت مشترک در همه آنها دیده شده باشد و روشن است که چنین کاری عملا میسر نیست زیرا اگر همه افراد همزمان یک ماهیت هم قابل بررسی باشند هیچگاه نمیتوان افراد گذشته و آینده آنرا مورد تحقیق قرار داد و دستکم چنین احتمالی باقی خواهد ماند که در گذشته یا آینده نیز افرادی برای این ماهیت بوجود آمده باشد یا بوجود بیاید.
استقراء ناقص این است که افراد بسیاری از یک ماهیت مورد مشاهده قرار گیرد و خاصیت مشترک بین آنها به همه افراد ماهیت نسبت داده شود ولی چنین سیر فکری موجب یقین نخواهد شد زیرا همواره چنین احتمالی هر قدر هم ضعیف باشد وجود دارد که بعضی از افرادی که مورد بررسی قرار نگرفتهاند دارای این خاصیت نباشند. بنابراین از استقراء هم نمیشود عملا نتیجه یقینی و غیر قابل تردید گرفت. تحقیق فلسفی
← صورت سوم
سیر از کلی به جزئی یعنی نخست محمولی برای یک موضوع کلی ثابت شود و بر اساس آن حکم جزئیات موضوع معلوم گردد چنین سیر فکری که در منطق قیاس نامیده میشود با شرایطی مفید یقین میباشد یعنی در صورتی که مقدمات آن یقینی باشند و قیاس هم به شکل صحیحی تنظیم شده باشد منطقیین بخش مهمی از منطق کلاسیک را به بیان شرایط ماده و صورت قیاس یقینی برهان اختصاص دادهاند.
درباره قیاس اشکال معروفی هست که اگر حکم بطور کلی معلوم باشد ثبوت آن برای همه افراد موضوع هم معلوم خواهد بود و دیگر نیازی به تشکیل قیاس نیست و علماء منطق پاسخ دادهاند که حکم در کبری بطور اجمال معلوم است و در نتیجه بطور تفصیل معلوم میشود. (برای توضیح بیشتر به کتب مفصل منطق و به کتاب آشنائی با علوم اسلامی (منطق و فلسفه) نوشته استاد شهید مطهری مراجعه کنید. تامل در مسائل ریاضی و راه حلهای آنها نشان میدهد که قیاس تا چهاندازه کارآیی دارد زیرا روش ریاضیات روش قیاسی است و اگر این روش کارآیی نداشت هیچ مسئله ریاضی بر اساس قواعد ریاضیات قابل حل نبود.
←روش تعقلی و روش تجربی
چنانکه اشاره شد قیاس هنگامی یقینآور است که علاوه بر داشتن شکل صحیح و واجد شرایط منطقی هر یک از مقدمات آن هم یقینی باشد و قضایای یقینی اگر خودشان بدیهی نباشند ناگزیر باید منتهی به بدیهیات شوند یعنی از قضایایی استنتاج شده باشند که نیازی به استدلال ندارند.
منطقیین بدیهیات را به دو دسته کلی تقسیم کردهاندبدیهیات اولیه و بدیهیات ثانویه و یکی از اقسام بدیهیات ثانویه را مجربات میدانند یعنی قضایایی که از راه تجربه به دست آمده است طبق نظر ایشان تجربه روشی در مقابل روش قیاسی نیست و علاوه بر اینکه خودش مشتمل بر قیاسی است میتواند یکی از مقدمات قیاس دیگر را تشکیل دهد بنابراین نه مرادف قرار دادن استقراء و تجربه صحیح است و نه مقابل قرار دادن تجربه با قیاس.
البته تجربه اصطلاحات متعدد دیگری دارد که در اینجا مجال توضیح آنها نیست و اما مقابل قرار دادن روش تجربی با روش تعقلی مبنی بر این است که روش تعقلی را مخصوص قیاسی بدانیم که از مقدمات عقلی محض تشکیل مییابد مقدماتی که یا از بدیهیات اولیه است یا منتهی به آنها میشود نه به تجربیات مانند همه قیاسهای برهانی که در فلسفه اولی و ریاضیات و بسیاری از مسائل علوم فلسفی بکار گرفته میشود و فرق آن با روش تجربی به این نیست که در یکی از قیاس استفاده میشود و در دیگری از استقراء بلکه فرق آنها به این است که تکیهگاه روش تعقلی فقط بدیهیات اولیه است ولی تکیهگاه روش تجربی مقدمات تجربی است که از بدیهیات ثانویه شمرده میشود و این نه تنها موجب نقصی برای روش تعقلی نیست بلکه بزرگترین امتیاز آن است.
←نتیجهگیری
با توجه به نکاتی که در اینجا بطور اجمال و اختصار ذکر شد روشن میشود که سخنان نقل شده تا چهاندازه بیمایه و دور از حقیقت است زیرا:
اولا: مرادف قرار دادن تجربه و استقراء صحیح نیست.
ثانیا: مقابل قرار دادن روش تجربی با روش قیاسی نادرست است.
ثالثا: نه استقراء مستغنی از قیاس است و نه تجربه.
رابعا: روش تعقلی و روش تجربی هر دو در قیاسی بودن شریکند و امتیاز روش تعقلی به این است که تکیهگاه آن بدیهیات اولیه است بر خلاف روش تجربی که تکیهگاهش تجربیات میباشد یعنی مقدماتی که ارزش آنها هیچگاه به پایه ارزش بدیهیات اولیه نمیرسد.
یادآور میشویم که این مطالب نیاز به توضیحات و تحقیقات بیشتری دارد و بعضی از مبانی منطق کلاسیک قابل مناقشه میباشد و ما در اینجا بهاندازه ضرورت و برای رفع پارهای از توهمات اشارهای به مطالب مورد حاجت کردیم.
←قلمرو روش تعقلی و روش تجربی
روش تعقلی با وجود مزیتی که بر روش تجربی دارد در همه علوم کارآیی ندارد چنانکه روش تجربی هم قلمرو خاص خود را دارد و در فلسفه و ریاضیات کاربردی ندارد. البته این مرزبندی میان قلمرو روشها یک امر قراردادی نیست بلکه مقتضای طبیعت مسائل علوم است نوع مسائل علوم طبیعی اقتضا دارد که برای حل آنها از روش تجربی و از مقدماتی که از راه تجربه حسی به دست میآید استفاده شود زیرا مفاهیمی که در این علوم بکار میرود و موضوع و محمول قضایای آنها را تشکیل میدهد مفاهیمی است که از محسوسات گرفته میشود و طبعا اثبات آنها هم نیاز به تجارب حسی دارد. تحقیق فلسفی
از سوی دیگر مسائلی که مربوط به مجردات و امور غیر مادی است هرگز با تجربیات حسی حل نمیشود و حتی نفی آنها هم از علوم تجربی ساخته نیست مثلا با کدام تجربه حسی و در کدام آزمایشگاهی و بوسیله کدام ابزار علمی میتوان روح و مجردات را کشف یا نبودن آنها را اثبات کرد و بالاتر قضایای فلسفه اولی است که ازمعقولات ثانیه فلسفی تشکیل یافته یعنی از مفاهیمی که با کندوکاوهای ذهنی و تحلیلات عقلی بدست میآید و اثبات و نفی ارتباط و اتحاد آنها هم تنها بوسیله عقلامکانپذیر است پس اینگونه مسائل را باید با روش تعقلی و با اتکاء به بدیهیات عقلی حل کرد.
و از اینجا بیمایگی سخن کسانی روشن میشود که بین قلمرو روشهای تعقلی و تجربی خلط میکنند و میکوشند که برتری روش تجربی را بر روش تعقلی اثبات نمایند و چنین میپندارند که فلاسفه قدیم تنها روش تعقلی را به کار میگرفتهاند و از این روی چندان موفقیتی در اکتشافات علمی نداشتهاند در صورتی که پیشینیان هم درعلوم طبیعی از روش تجربی استفاده میکردهاند و از جملهارسطو به کمک اسکندر مقدونی باغ بزرگی در آتن تهیه کرده و به پرورش انواع نباتات و حیوانات پرداخته بود و شخصا حالات و خواص آنها را مورد مشاهده و تجربه قرار میداد و پیشرفت سریع دانشمندان جدید را باید مرهون کشف ابزارهای علمی جدید و اهتمام ایشان به مسائل طبیعی و مادی و تمرکز فکر و اندیشه ایشان در اکتشاف و اختراع دانست نه در اعراض از روش تعقلی و جایگزین ساختن روش تجربی.
ناگفته نماند که فلاسفه باستان در مواردی که وسایل و ابزار تجربه برای حل مساله مطلوبشان کافی نبوده میکوشیدهاند که با طرح فرضیههایی این کمبود را جبران کنند و احیانا برای تایید یا تبیین آن فرضیهها از روش تعقلی استمداد میکردهاند ولی این کار معلول خامی اندیشه فلسفی و نارسایی ابزارهای تجربی بوده نه نشانه بیاعتنایی به روش تجربی و کمبها دادن به آن و نه دلیل اینکه وظیفه فلسفه ارائه فرضیات است و وظیفه علم اثبات آنها با روش علمی و اصولا در آن عصر مرزی بینعلم و فلسفه وجود نداشته و همه علوم تجربی هم اجزائی از فلسفه به شمار میرفته است. تحقیق فلسفی